محمد مهدی

دومین آیه ی خدا

دومین آیه ی خدا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پارک» ثبت شده است

۱۰
آذر

سلام امیرحسینم


روز سی و نهم از زندگی شما روز خوبی بود چون من و شما و داداش محمدمهدی اولین گردش بیرون از خونه ی سه تاییمون رو رفتیم.

راستش من دیدم داداشی خیلی دلش توی خونه گرفته. من هم که نمیرسم باهاش بازی کنم. سوار ماشین شدیم و به جاهای مختلفی رفتیم.


اول از همه رفتیم مرکز بهداشت و جواب آزمایش تیروئید شما رو گرفتیم که شکر خدا خوب بود و مشکلی نبود. اونجا من شما رو سپرده بودم توی ماشین به داداشی و به خودش هم یه گوشی دادم که سرش گرم باشه.


بعدش رفتیم دفتر گروه جهادی تا از بازارچه اش خرید کنیم که اون چیزی که من میخواستم رو نداشتن. نیم ساعتی اونجا بودیم و من نماز خوندم و اومدیم سمت خونه.


از اونجا که به داداشی قول پارک داده بودم رفتیم پارک سر کوچه. شما توی کریر بودی و محمدمهدی سرسره بازی میکرد. 



دیروز هم با کلی دنگ و فنگ رفتیم پارک که البته بیشتر پیاده روی کردیم. شما سوار بر کالسکه بودی و داداشی از این موضوع ناراحت. برای همین حالش گرفته بود و توی پارک هم خیلی بازی نکرد.