محمد مهدی

دومین آیه ی خدا

دومین آیه ی خدا

واکسن چهار و دو ماهگی

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ
سلام گل چسر ناز و خنده روی مامان با چهارماه و شش روز سن ؛)

پریروز رفتیم واکسن چهارماهگی شما رو زدیم. برخلاف واکسن دوماهگی که خیلی کم اذیت شدی و راحت هم کمپرس سرد برات گذاشتم این بار خیلی گریه کردی. دئتا واکسن بود توی دوتا پات که با داداش محمدمهدی رفتیم درمانگاه نزدیک خونه و برات زدیم. خیلی گریه کردی. توی بغل مامان هق هق میزدی. وقتی رسسیدیم خونه یه مقدار بیتابی کردی و خوابت برد. اما خیلی زود بیدار شدی با گریه و درد زیاد. این بار مثل واکسن دوماهگی محمدمهدی بی تجربگی نکردم. گریه هات رو تحمل کردم و در حالیکه بغلم بودی کمپرس سرد برات گذاشتم. البته داداشی هم کمکم کرد. یه مقدار که موند انگار بی حس شدی و خوابت برد. حدود یکی دو ساعتی خوب خوابیدی.
از خواب که بیدار شدی درد نداشتی خیلی ولی تب میکردی. تا دیشب که حدود سی ساعت از واکسنت گذشته بود هنوز تب داشتی. بی قرار هم بودی. امروز بی قراری و تب نداری اما هنوز انگار حالت تهوع داری و زیاد عق میزنی. 

فرشته ی کوچولوی من
دیشب برای چکاپ ماهیانه بردیمت دکتر
با 7600 گرم وزن و 66 سانت قد کماکان روی بالاترین منحنی داری میری :)
دکتر یه چیز عجبی هم گفت!
پرسیدم که مدفوع شما خیلی شله! یعنی از ابتدای تلد تا حالا جسم جامد توش نداشته. دکتر گفت از استرسه! استرس اینکه نمیتونی راحت بخوابی و مدام توی خونه سر و صدا و جیغ و داد داداشیه ؛)

مامان فدای شما دو تا گل پسرش بشه

این هم عکس روز مال چند دقیه ی پیش :)

نظرات  (۱)

ای جانم چقدر بامزه :)))
مدل خوابیدن محمد مهدی عین خودمون شده :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی