محمد مهدی

دومین آیه ی خدا

دومین آیه ی خدا

۳ مطلب با موضوع «ماه هفتم» ثبت شده است

۲۵
ارديبهشت

سلام گل من


من راجع به دوتا مطلب باید اینجا بنویسم.


اولینش واکسن شش ماهگی شماست که خیلی خیلی خوب و راحت بود شکر خدا.

یعنی من و شما و محمدمهدی صبح حوالی ساعت 10 بود، اگر اشتباه نکنم، با هم رفتیم درمانگاه پاک که زدیک خونمونه و مرکز بهداشت هم هست تا واکسن شما رو بزنیم. برخلاف دفعه ی قبلی از پای شما خیلی خون نیومد و گریه ی دید هم بعد از واکسن نکردی. وقتی برگشتیم خونه من از دهنم پرید و به داداشی گفتم که بریم پارک و اون هم شرع کرد به گره که باید بریم. یر و کیک خریدیم و سه تایی با کالسکه ی شما رفتیم. البته قبلش رفتیم و تصادف سر خیابون رو تماشا کردیم. شاید نزدیک به یک ساعت توی پارک بودیم. هوا هم کمی سرد شده بود و شما هم خوابت گرفته بود و برگشتیم خونه. کلا اوضاع  احوال خوب بود و من شاید در کل 48 ساعت 3 یا 4 بار به شما استامینوفن دادم. نه درد زیادی داشتی و نه تب. و من از این قضیه بسیار خرسند بودم :)

اقای 

مورد دومی که باید در موردش بنویسم شروع غذای کمکی شماست و رفتن پیش آقای دکتر.

اقای دکتر وزن شما رو 8650 گرم و قد 69 سانت یادداشت کرد.

گفت که میتونیم غذای کمکی رو برای شما شروع کنیم و شما همه چیز میتونی بخورید به استثنای ممنوعیاتی که تا زیر یک سال وجود داره.

به زودی لیستی از ممنوعیات رو اینجا خواهم نوشت :)


والسلام


۲۵
ارديبهشت

سلام نازنین پسر خنده روی 6 ماه و 26 روزه ی من!


بالاخره شما در پنجشنبه روزی که میشد 6 ماه و 24 روزت حوالی ساعت 3:30 عصر اولین غلت زندگیت رو زدی! رفت و برگشت :)

قضیه اینجوری بود که خوابت میومد و مامان مهمون داشت. البته هنوز مهمونهای مامان نیومده بودن و خاله و ریحانه و علی اومده بودن خونمون و من شما رو گذاشتم روی تخت مامان و بابا ، روی پتوی صورتی رنگ گلدار معروف تا شاید بخوابی و خودم مشغول کارهام بودم. رفتم اتاق بغلی و برگشتم و دیدم غلت زدی و کلی هیجان ده شدم. شما هم با ذوق و شوق برگشتی و خندیدی. ریحانه اولین شاهد این اولین غلت ندگی شما بود ؛)

البته اساسا توی غلت زدن تنبلی و ترجیح میدی انقدر صدامون بکنی و روی اعصابمون بری تا بغلت بکنیم :))

نشستنت هم خیلی بهتر شده و اگر سرحال باشی و خسته نباشی میتونی خوب بنشینی. :)



این هم عکس دیروز شما و داداش محمدمهدی وقتی از خواب ظهر بیدار شدید



این عکس هم به سفارش داداش محمدمهدی ازتون گرفته شد. :)


عاشقتون هستم! :*

 

۱۱
ارديبهشت

سلام گل پسر نازنین مامان

شما امروز 12 امین روز از ماه هفتم زندگیت رو پشت سر گذاشتی.


خیلی پسر شاد و خندانی هستی. دو تا نقطه ی صفر و یک داری. یا میخندی یا فجیع گریه میکنی.

نه میشینی و نه غلت میزنی! اصلا هیچ تلاشی هم برای هیچ حرکتی نمیکنی. البته به نشستن خیلی علاقه داری ولی احتمالا بخاطر سنگینی وزن سرت نمیتونی ؛) 

خیلی دلم میخواد برات عکس بذارم اما نمیتونم. :(


قربونت

مامان :*